آشنایی با اختلال اسکیزوفرنی

واژه‌ «اسکیزو» به‌ معنی‌ گسیختگی‌ است‌ و «فرنی‌» نیز به‌ ذهن‌ و روان‌ اشاره‌ دارد. بیماری اسکیزوفرنی اغلب‌ به‌ اختلال‌ گسیختگی‌ شخصیتی‌ اشاره‌ دارد، زیرا افکار و احساسات‌ فرد مبتلا به‌ این‌ عارضه‌ دارای‌ ارتباط‌ منطقی‌ و معمول‌ با یکدیگر نیستند. فرد مبتلا قادر نیست‌ تخیلات‌ خود را از واقعیت‌ افتراق‌ دهد و بنابراین‌ رفتاری‌ غیرمنطقی‌ و غیرعادی‌ دارد.

نشانه های اختلال اسکیزوفرنی در DSM5:

حداقل یکی از این موارد باید باشد:
۱) هذیان
۲) توهم
۳) گفتار نامنظم
۴) رفتار نامنظم یا کاتاتونیک
۵) سمپتوم های منفی

این علایم باید شش ماه ادامه می یابد. در این دوره شش ماهه ملاک های فوق باید حداقل یک ماه وجود داشته باشند.

الف) نشانه های مثبت: افراط یا تحریف در عملکردهای عادی / هذیان، توهم، رفتار اشفته، گفتار اشفته
ب) نشانه های منفی: نقص در عملکرد عادی یا عدم عملکرد عادی
ج) نشانه های نامنظم: حرف های پرت و پلا، رفتار عجیب، هیجان نامتناسب

علت و شیوع اختلال اسکیزوفرنی:

اسكيزوفرنی نوعی اختلال روانی پيش رونده است كه قريب به يك درصد جمعيت انساني به آن مبتلا هستند، در عين حال آمارها نشان می دهد كه بيش از نيمی از تخت های بيمارستان های روانی را مبتلايان به اين بيماری اشغال كرده اند كه نشان دهنده وخامت اين بيماری نسبت به ساير اختلالات روانی است. اين بيماری كه معمولاً قبل از سن 25 سالگی شروع می شود به قيد غالب تا آخر عمر پايدار باقی مانده و قاطعانه می توان گفت كه هيچ يك از طبقات اجتماعي از ابتلای به آن مصون نيستند. كم توجهی و انزوای اجتماعی كه به دليل ناآگاهی عمومی نسبت به اين اختلال گريبان گير بيماران مبتلا به اسكيزوفرنی می شود. اين بيماران و خانواده هايشان را در غالب موارد آزار می دهد و هر چند كه اسكيزوفرني به عنوان يك بيماري واحد توصيف مي شود ولی احتمالاً مركب از يك گروه اختلالاتی است كه سبب شناسی ناهمگونی داشته و بيمارانی را دربر می گيرد كه تظاهرات بالينی، پاسخ درمانی و سير بيماری آنها يكسان نيست. برخی از محققين معتقدند كه بيماری اسكيزوفرنی “آخرين مرحله بيماری روانی و اختلال حواس و مشاعر است”.

تخمين تعداد بيماران اسكيزوفرنيك در كل جمعيت تا حدود زيادی بستگی دارد به نوع تعريفی كه از سن بيماری ارائه می شود تا زمانی كه متخصصان برای به كار بردن فرم مصاحبه استاندارد شده و معيار تشخيص يكسان آموزش لازم را نبينند. اين بيماری در بررسی های مختلف اشكال متفاوتی خواهد داشت بی آنكه به اين مسئله توجهی شود. درباره پراكندگی و فراوانی اسكيزوفرنی در كل جمعيت مطالعات بسياری شده است؛ از اين رو مقايسه آماری مطالعات مختلف دشوار خواهد بود.
اما بطور كلي می توان گفت، اسكيزوفرنی در تمام جوامع و حوزه های جغرافيايی يافت می شود و ميزان بروز و شيوع آن در سراسر جهان تقريباً يكسان است. ساليانه قريب به 0.05 درصد از كل جمعيت ايالات متحده تحت درمان اسكيزوفرنی قرار میگيرند و صرف نظر از شدت اين اختلال تقريباً نيمی از تمام بيماران مبتلا به اسكيزوفرنی تحت درمان قرار می گيرند.

شيوع اسكيزوفرنی در مردان و زنان مساوی است ولی شروع و سير بيماری در دو جنس تفاوت دارد اسكيزوفرنی در مردها زودتر از زنان شروع می شود. اولين بستری روانپزشكی در سنين كمتر از بيست و پنج سالگی، شامل حال بيش از نيمی از مردان اسكيزوفرنيك و فقط يك سوم زنان مبتلا به اسكيزوفرنی می شود.
بيشترين سن شروع در مردان پانزده تا بيست و پنج سالگی و در زنان بيست و پنج تا سی و پنج سالگی است. برخلاف مردان در زنان دو وجهی است و در ميانسالی نيز به نقطه اوج ديگری می رسد. قريب به 3 تا 10 درصد زنان مبتلا، اولين بار پس از 40 سالگی اين بيماری را نشان می دهند. شروع اسكيزوفرنی قبل از ده سالگي يا بعد از شصت سالگی بي نهايت نادر است. حدود نود درصد از بيمارانی كه به خاطر اسكيزوفرنی درمان می شوند. پانزده تا پنجاه و پنج سال سن دارند. برخی مطالعات نشان داده است كه مردان بيشتر از زنان ممكن است دچار علائم منفی شوند. و زنها بيشتر از مردان ممكن است قبل از شروع بيماری كاركرد اجتماعي بهتری داشته باشند. در كل پيامد بيماران اسكيزوفرنيك مونث بهتر از پيامد بيماران اسكيزوفرنيك مذكر است. مواردی از اختلال كه پس از 45 سالگی شروع می شوند، با اصطلاح اسكيزوفرني با شروع ديررس مشخص می گردند. معمولا ابتلاء به اسكيزوفرنی در زنان به دلايل هورمونی(استروژن) ديرتر از مردان است و علائم آن قبل از يائسگی معمولاً ضعيف ولی بعد از آن، علائم شدت می يابد.

عوامل ایجاد کننده اسکیزوفرنی به‌طور کامل روشن نمی‌باشد و دانشمندان تنها فرضیاتی در این باره دارند. شناخت دلایل ایجاد این بیماری، به شناخت درمان اسکیزوفرنی کمک می‌کند. براساس تحقیقات انجام شده، محققین به‌جای یک عامل، یک سری از عوامل را در ایجاد اسکیزوفرنی دخیل می‌دانند. آمادگی ژنتیکی در ترکیب با وقایع محیطی می‌تواند آغازگر اسکیزوفرنی باشد.

ژنتیک: تحقیقات نشان می‌دهند که احتمال بروز اسکیزوفرنی در فردی که یکی از والدین او به اسکیزوفرنی مبتلا باشد، حدود ۱۰ برابر بیشتر است و در صورتی‌که یکی از دوقلوهای همسان به اسکیزوفرنی مبتلا باشد، احتمال بروز در همسان او ۵۰ درصد می‌باشد. این حقایق نشان از تاثیر زیاد عوامل ژنتیکی است. با این حال، این ارقام نرخ عدم‌‌تطابق در دوقلوهای یک ‌تخمکی را توضیح نمی‌دهند که این امر، نشانگر اهمیت عوامل محیطی بر رشد حالت‌های روانی است، عواملی از قبیل: استرس، استفاده از موادمخدر و ابراز شدید احساسات در خانواده.

بیولوژی: تحقیقات انجام شده نشان می‌دهند که ساختار مغز افراد مبتلا به اسکیزوفرنی متفاوت است. مغز آنها دچار عدم تعادل در رابطه با نوروترانسمیترهایی مانند دوپامین، سروتونین و گلوتامیت است. همچنین ممکن است بخش‌هایی از مغز آنها رشد نکرده باشد. صدمات مغزی در دوران جنینی نیز می‌تواند علت اسکیزوفرنی باشد.

عفونت و اختلال سیستم ایمنی: وقایع محیطی نیز می‌تواند از عوامل موثر در ابتلا به اسکیزوفرنی باشد. به‌طور مثال، ابتلا مادر به تب در دوران حاملگی و یا مشکلات حین تولد، احتمال ابتلا به اسکیزوفرنی را بالا می‌برد. از سویی دیگر، همزمانی وقایع استرس‌زا با آغاز ابتلا به اسکیزوفرنی، این سوال را ایجاد کرده است که آیا استرس و تنش‌ها باعث ایجاد اسکیزوفرنی هستند و یا آنکه خود نتیجه اسکیزوفرنی هستند؟ هنوز پاسخ قطعی برای این سوال وجود ندارد.

مواد: استفاده از موادی چون ماری جوانا، حشیش و ال اس دی نیز می‌تواند باعث عود علائم فرد مبتلا به اسکیزوفرنی شود و یا در فردی که آمادگی ابتلا به بیماری‌های روانی دارد، استفاده از مواد باعث بروز علائم برای اولین بار می‌شود.

انواع اختلال اسکیزوفرنی:

اسكيزوفرنی انواع مختلفی دارد و در آخرين چاپ تجديد نظر شده راهنمای تشخيص آماری اختلالات روانی 5 طبقه فرعی تشخيص و در طبقه بندي بين المللی بيماري ها  نه گونه تشخيصي از بيماری مذكور  آورده شده است.

طبقه بندی اول شامل پارانوئيد، نابسامان، كاتاتونيك، نامتمايز و و نوع باقيمانده است.

1ـ اسكيزوفرنی پارانوئيد:

مشخصه اسكيزوفرنی پارانوئيد يا بدگمان وجود هذيان و توهمات شنوائی مكرر است. شروع آن در اواخر دهه دوم يا اوايل دهه سوم زندگی است. افراد مبتلا به اين نوع اسكيزوفرنی معمولاً در شروع بيماری سن بيشتری از افراد مبتلا به اسكيزوفرنی كاتاتونی و نابسامان دارند. اين بيماران معمولاً شكاك، در خود فرو رفته و منزوی، پرتنش و گاهی اوقات پرخاشگر می باشند. هوش اين بيماران اغلب سالم است و ذهن اين بيماران به يك يا چند هذيان مشغول است.

اين بيماران اغلب خونسرد و غير معاشرتی، كناره جو و ايرادگير هستند . در اين بيماران تداعی معانی مختل است و برای حقايق ارزشی قائل نيستند. در اوايل هذيان محدود و مخصوص نيازهای روانی بوده ولی تدريجاً متنوع و از خلال آن آثار تمايلات و آرزوهای بر باد رفته به خوبی مشهود است بسياری از اين بيماران قابل تحريك، ناراضی و از مصاحبه با ديگران گريزانند. هذيان مبتلايان به پارانوئيد مفصل و متمادی است هنگام صحبت جد و جهدی در بكار بردن كنايات و استعارات دارند به حدی كه منظور آنان را نمی توان درك نمود، آنقدر با حروف جمله پردازی می نمايند و تابع معانی و تسلسل افكارند كه اصل موضوع از ياد می رود با اين حال احساسات و عواطف آنها پابرجاست و ممكن است به كارها و فعاليت های مفيد دست بزنند. گاهي هذيان اين بيماران از محيط تجاوز نموده و شامل دنيا و مافيها، آسمان و كواكب می شود.

2- اسكيزوفرنی نابسامان

مشخصه اسكيزوفرنی نابسامان پسرفت آشكار به رفتارهای بدوی مهار
گسيختگي و سازمان نيافته و فقدان علايم نوع كاتاتونی است. شروع اين اختلال فعال هستند، ولی فعاليت آنان پيش از 25 سالگی است. بيماران معمولاً بی هدف و غير سازنده است. اختلال فكر در آنها برجسته است و تماس چنداني با واقعيات ندارند. ظاهر شخصی و رفتار اجتماعی آنان آشفته و به هم ريخته است.
خنديدن و واكنش های هيجانی نامتناسب دارند و بدون دليل می خندند. اصول شكلك در آوردن بيجا و بی مناسبت در اين بيماران شايع است. مبتلايان به اين نوع اختلال به طور بارز و برجست های دچار تكلم نابسامان، رفتار در اين بيماران حالت و معيارهای نابسامان و حالت عاطفی نامتناسب هستند. ضمنا نوع كاتاتونی وجود ندارد .

3ـ اسكيزوفرنی كاتاتونيك:

خصيصه اسكيزوفرنی كاتاتونيك آشفتگی واضح دركاركرد حركتی است كه ممكن است شامل بهت منفی كاری- سفتی عضلات-برآشفتگی يا اتخاذ وضعيت های خاص بدنی باشد. بيمار ممكن است در بهت فرو رود يا بسيار فعال شود يا خشكی و تثبيت موقعيت جسمی در يك وضع خاص را از خود نشان دهد. يكي ديگر از واكنش های اسكيزوفرنيك كاتاتونيك تقليد بی اراده از رفتار ديگران است. منفی گرايی كه درست مخالف اين نوع تقليد است از عكس العمل های بيماران كاتاتونيك می باشد. 

گاهی منفی گرايی پاسخي است به توهماتی كه در آن صداهايی به بيمار امر می كند تا كارهايی انجام دهد. درست برخلاف آنچه كه بايد انجام دهد. در DSM نشانه شناسی كاتاتونيك به شرح زير توصيف شده است. 

الف) بهت كاتاتونيك يا خموشي مشخص می شود با كاهش قابل ملاحظه عكس العمل به محيط، كاهش حركات و فعاليت ها يا خموشی. 

ب) منفی كاری كاتاتونيك مشخص می شود با مقاومت ظاهراً بدون انگيزه بيمار نسبت به اجرای تمام دستورها و در برابر سعی برای حركت و جابجايی. 

ج) جمود كاتاتونيك مشخص می شود با حفظ و نگهداری يك وضعيت منجمد بدنی در مقابل اقدام به تغيير آن وضعيت. 

د) تهييج كاتاتونيك مشخص می شود با تهييج فعاليت های حركتی، ظاهرا بدون منظور و دور از تاثير و تحريكات خارجی. 

ه) وضعيت گيری كاتاتونيك مشخص می شود با اتخاذ وضعيت بدنی نامتناسب و عجيب و غريب

بين تمام انواع اسكيزوفرنی بيماران نوع كاتاتونيك غالباً رفتار ناگهاني و غيرقابل پيش بينی دارند و گاهی بدون هيچ علتي ممكن است ناگهان به ديگران حمله كنند يا وسايل اطراف خود را شكسته و تخريب نمايند يا لباس های خود را پاره نموده و برهنه بمانند.

4- اسكيزوفرنی نامتمايز

خيلی وقت ها بيمارانی را كه به وضوح مبتلا به اسكيزوفرنی هستند نمي شود به راحتی در يكی از انواع دسته بندی گنجاند. DSM اين نوع بيماران را تحت  عنوان مبتلايان به اسكيزوفرنی از نوع نامتمايز دسته بندی می كند.

5- اسكيزوفرنی باقيمانده

مشخصه اين نوع اختلال وجود شواهد مستمر مبنی بر اسكيزوفرنی و نبود مجموعه كامل علائم مرحله فعال يا علائم ديگری است كه برای تشخيص يك نوع ديگر از اسكيزوفرنی كافی است. نشانه های اين نوع اسكيزوفرنی كندی هيجانی، انزوای اجتماعی و رفتارهای عجيب و غريب است. هذيان و توهم اگر وجود داشته باشد برجسته نيست.

در اين نوع از اسكيزوفرنی هذيان و توهم و تكلم نابسامان بطور جدی وجود ندارد و « همچنين رفتاری كه آشكارا نابسامان يا كاتاتونيك باشد ملاحظه می شود. ضمن اينكه علائم اختلال هيچ وقت از بين نرفته است مثلا علايم منفي يا حداقل دو تا از معيارهای اسكيزوفرنی به شكلی سبك وجود دارد”.

درمان اختلال اسکیزوفرنی:

از آنجایی دلایل اسکیزوفرنی مشخص نمی‌باشد، به‌همین دلیل درمان قطعی اسکیزوفرنی تا به امروز ممکن نگردیده است. سعی درمانگران آن است که نشانه‌های اسکیزوفرنی را از بین برده و یا کاهش دهند تا بدین‌وسیله بیمار بتواند اهداف خود در زندگی را دنبال کند، از خود مراقبت کند، شغل داشته باشد و در کل سربار دیگران نباشد.

۱- درمان اسکیزوفرنی از طریق دارو:

مهمترین درمان اسکیزوفرنی مخصوصا در دوران حاد بیماری، درمان دارویی می‌باشد. داروها بیماری را درمان نمی‌کنند، بلکه آن را کنترل می‌نمایند. به همین دلیل، بدون صلاحدید پزشک نباید مصرف دارو را قطع و یا کاهش داد. با وجود مصرف دارو، استفاده از سایر روش‌های درمانی برای درمان اسکیزوفرنی ضروری است.

داروهای ضد روانپریشی را می‌توان به دو دسته تیپیکال (نسل اول) و اتیپیکال (نسل جدید) تقسیم کرد. داروهای تیپیکال بر روی نشانه‌های ایجابی از جمله توهم، هذیان و پریشانی موثر هستند و داروهای اتیپیکال، هم بر روی نشانه‌های ایجابی و هم نشانه‌های سلبی موثر می‌باشند و به نسبت، اثرات جانبی کمتری دارند.

نمونه داروهای نسل اول:

کلورپرومازین- هالوپریدول- پرفنازین- فلوفنازین- تریفلوپرازین- پیموزاید

نمونه داروهای نسل جدید:

رسپریدون- الانزاپین- کلوزاپین- کاریپرازین- برکسپیپرازول- آسناپین

۲- درمان روان‌شناختی اسکیزوفرنی:

پس از آنکه توسط دارو، نشانه‌های ایجابی اسکیزوفرنی (توهم، هذیان، پریشانی فکر) کاهش یافت، بایستی درمان اسکیزوفرنی از طریق روان‌شناختی را آغاز کرد. هدف درمان‌های روان‌شناختی در درمان اسکیزوفرنی، توانمندسازی فرد در حوزه‌های مختلفی چون ارتباط، کار، مراقبت از خود و حل مسئله است.

توانبخشی: برنامه‌های توانبخشی در درمان اسکیزوفرنی به بیمار کمک می‌کند تا با کسب اعتماد به‌نفس لازم، مهارت‌های موردنیاز برای یک زندگی مفید، پربار و مستقل را کسب کند. آموزش مهارت‌هایی مانند: شغلی و استخدامی، پخت و پز، رفت و روب، بودجه‌بندی پول، خرید، تعامل و معاشرت اجتماعی، حل مساله و مدیریت استرس.

آشنا کردن بیمار با گروه‌های خودیاری که اعضای آن، خود با این بیماری دست و پنجه نرم کرده‌اند نیز به آموزش بیمار در نحوه مدیریت بیماری خود کمک می‌کند. آموزش مهارت به بیمار برای پیدا کردن شغل نیز از موارد مهم توانبخشی در درمان اسکیزوفرنی است.

آموزش روانی: آموزش روانی عبارت از آگاهی درباره بیماری، نحوه درمان، و نحوه شناسایی نشانه‌های اسکیزوفرنی برای متوقف کردن آنها و جلوگیری از شروع یک دوره حاد اسکیزوفرنی می‌باشد. آموزش روانی برای اطرافیان بیمار و کسانی که از بیمار مراقبت می‌کنند نیز مفید می‌باشد.

۳- درمان شناختی رفتاری اسکیزوفرنی:

روش دیگر در درمان اسکیزوفرنی درمان شناختی است که فرد مبتلا با مراجعه به یک درمانگر حاذق می‌تواند از آن بهره بگیرد.

یادگیری تکنیک‌های کنترلی به بیمار اجازه به چالش ‌کشیدن باورهایش درباره تجربیات روان‌پریشانه را می‌دهد. استراتژی‌های انطباقی شامل موارد زیر می‌شوند:

۱. جابجایی تمرکز: این فرایندی است که در آن بیمار با جدیت، توجهش را از یک موضوع یا تجربه به چیز دیگری تغییر می‌دهد. در جلسه به بیمار آموزش داده می‌شود در زمان مناسب توجهش را از طریق تمرین تغییر دهد. برای مثال، اوقاتی بود که مریم هنگام بحث درباره صداها در جلسه نگران می‌شد، بنابراین روانشناس از مریم می‌پرسید تصویری که روی دیوار است را توصیف کند تا توجهش را تغییر دهد. به‌عنوان روشی دیگر، بیمار می‌تواند توجهش را روی مجموعه‌ای از تصاویر مثبت متمرکز کند. مریم از این استراتژی با به یاد آوردن تعطیلاتی که در سواحل اسپانیا گذرانده بود، استفاده کرد. او آموزش دید از یک تصویر بصری از ساحل الهام بگیرد و آن تصویر را با جزئیات توضیح بدهد. از او خواسته شد تجربه ساحل را توسط تمام حس‌هایش به‌یاد بیاورد. مریم مرتباً این خاطره را تمرین ‌کرد تا اینکه توانست به خواست خودش برای تغییر تمرکز از آن استفاده کند.

۲. آموزش آگاهی: این استراتژی شامل آموزش دادن به بیماران می‌شود تا نشانه‌های‌شان و به‌ویژه شروع آنها را بشناسند، و به آنها واکنش نشان ندهند یا گرفتار محتوای آن‌ها نشوند. با نظارت بر زمان و موقعیت‌هایی که نشانه‌ها در آنها بروز می‌کنند، بیماران می‌توانند از استراتژی‌های انطباقی از قبیل تغییر تمرکز برای کاهش تأثیر احساسی محتوای نشانه‌ها استفاده کنند. هدف در اینجا دو قسم است: کمک به بیمار برای جدا شدن ذهنی از محتوای نشانه‌ها و استفاده از نشانه‌ها به‌عنوان راهنمایی برای اقدام جایگزین.

۳. تکنیک‌های برانگیختگی‌‌زدایی: سطوح بالای برانگیختگی به آسیب‌شناسی اسکیزوفرنی ربط دارند و اغلب هم پیش از تجربیات روان‌پریشانه و هم به‌عنوان پاسخ به تجربیات روان‌پریشانه رخ می‌دهند. آموزش‌ مختصر ریلکسیشن و تمرینات تنفسی به بیمار می‌تواند از تحریک و برانگیختگی ناشی از تجربیات روان‌پریشانه بکاهد.

۴. افزایش سطوح فعالیت: بیماران روان‌‌پریش، به‌ویژه مستعد انزوا و فعالیت‌های اجتماعی محدود هستند، بنابراین تمرینات منظم و استاندارد فعالیت‌ها به‌ویژه اگر در آغاز بروز نشانه‌ها باشد، می‌تواند استراتژی انطباقی قدرتمندی باشد.

۵. مشارکت و عدم‌مشارکت اجتماعی: اگرچه برای بسیاری از بیماران، تحمل تعاملات اجتماعی دشوار است، لیک باید به بیماران آموزش داد که سطوحی از عدم مشارکت اجتماعی وجود دارد که می‌توان از آن برای کمک به تحمل تحریکات اجتماعی بهره برد. برای مثال، مریم پس از یک دوره بهبودی، به‌تدریج به محل کارش بازگشت (دو بار در هفته). زمانی‌که احساس می‌کرد در محل کار بیش از حد برانگیخته شده است، محل کار را ترک می‌کرد و کمی قدم می‌زد و سپس دوباره به محل کارش بازمی‌گشت (او بر سر وقفه‌های منظم میان کار با رئیسش به توافق رسیده بود). استفاده از این روش می‌تواند به بیماران کمک کند تا احساس کنند بر محیط اجتماعی‌شان کنترل دارند و می‌توانند اعتماد‌ به نفس‌شان را برای آغاز تعامل‌های اجتماعی بیشتر کنند. این روشی برای کاهش تأثیر نشانه‌های آنها است.

۶. ایجاد توضیحات جایگزین: اهداف این بخش، کمک به بیمار جهت در نظر گرفتن حداکثر توضیحات بالقوه‌ای است که می‌توان برای یک موقعیت یا تجربه متصور شد و نیز کمک به بیمار برای آنکه افکار خود را به‌عنوان باور در نظر بگیرد و نه یک حقیقت. افراد مبتلا به توهم در افکار، در حیطه پردازش اطلاعات سوء‌برداشت نشان می‌دهند، بنابراین در نظر گرفتن جایگزین‌ها در وسعت بخشیدن به تفکر بیماران مهم است. بیماران تشویق می‌شوند باورهایشان را به محض بروز زیر سؤال ببرند: «چرا من فکر می‌کنم اون مرد داره به من نگاه می‌کنه، وقتی من تا حالا اونو ندیدم؟» به همین نحو، می‌توان آنها را تشویق کرد به‌دنبال تناقضات باشند و از آنها برای به چالش کشیدن باورهای‌شان استفاده کنند. مریم برای صداهایی که می‌شنید توضیح جایگزینی نداشت، جز اینکه آن صداها معرف موجودات مبهم و تعریف‌نشده و قدرتمندی بودند و یا نشانه عدم‌ تعادل شیمیایی در مغز او هستند. پس از چند پرسش، درمانگر به مریم پیشنهاد کرد که ممکن است صداها، افکار خودش باشند یا تراوشی از حافظه‌ به آگاهی، که او قادر نیست تشخیص ‌دهد زاییده افکار خودش هستند. به همین دلیل صداها اغلب بازتاب ترس‌ها یا نگرانی‌ها و یا شاید جنبه‌هایی از گذشته او بودند.

۷. بررسی شواهد: بیماران می‌توانند بیاموزند برای به چالش کشیدن باورهایشان درباره نشانه‌ها، شواهدی را بررسی و جمع‌آوری کنند که مبنی بر عدم ‌تأیید آنها باشد. جایی‌که صداها قادر مطلق و حقیقی انگاشته می‌شوند، می‌توان شواهد را بررسی کرد تا دید آیا آنها در گذشته، درست بوده‌اند یا غلط. برای مثال، صداهایی که مریم می‌شنید به او می‌گفتند او نادان و بی‌فایده است. با توجه به این که باور داشت در آستانه اخراج شدن از محل کارش است، او نتیجه گرفت صداها باید درست باشند. با وجود این، زمانی‌که شواهد بررسی شدند، مریم دریافت اصلاً اخراجی در کار نیست و برعکس، رئیس او بسیار نگران حال او بوده است. این امر به مریم کمک کرد تا ایده‌های خودش را (اینکه او نادان است) با زیر سؤال بردن آنها به چالش بکشد. بیماران در ترکیب با این استراتژی می‌توانند جملاتی را تمرین کنند تا تجربه روان‌پریشانه خودشان را زیر سؤال ببرند، جملاتی از قبیل: «این صداها واقعی به نظر می‌رسه، امّا اینا فقط افکار خودمه» می‌توانند انتساب دوباره به این صداها بدهند. بیان شفاهی چنین جملاتی بسیار موثر است.

مطالب مرتبط

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *